دوشنبه, آوریل 29, 2024

سعدی

  • این مدعیان...مقدمه «حرکات جادویی» آخرین کتاب از مجموعه آثار کاستاندا

    مطلبی که در این مقاله منتشر شده، مقدمه کتاب «حرکات جادویی» آخرین کتاب از مجموعه آثار کارلوس کاستانداست که در تابستان ۱۴۰۱ به صورت کتاب الکترونیک به انتشار رسیده و همچون باقی کتب این مجموعه، از طریق سایت کتابراه در دسترس علاقمندان قرار گرفته.

    این مدعیان در طلبش بی خبرانند

    کآن را که خبر شد، خبری باز نیامد

    «سعدی»

     
                     سخنی در باب طریق معرفت ناوال، دکترای جاهلیت، کجروی‌های کاستاندا، جعبه‌ی پاندورا، دایره‌ی قسمت و نقطه‌ی تسلیم

    هنگامی‌که آثار کاستاندا و روایت مستندگونه‌ی او از تعاملاتش با دن خوان و حلقه‌ی یاران ناوال در دهه‌ی شصت در ایران به انتشار رسید، بسیاری از دست‌اندرکاران حوزه‌ی نشر از این فرصت بادآورده کمال استفاده یا شاید سوءاستفاده را برده و با داستان سرایی‌هایی بی‌شمار درباره‌ی سرنوشت کاستاندا - که البته هدف‌شان چیزی نبود به جز فروش بیشتر کتاب در بازار همیشه آشفته‌ی نشر ایران- به افتضاحات بارآمده بیش از پیش افزودند و تعداد گمراهان طریق معرفت، طبق معمول در سرزمین‌مان افزایش یافت و معدود ره‌یافتگان، تنهاتر از هر زمان دیگری، فارغ از راه‌ها و نام‌ها و بت‌ها، به سلوک و طی طریق خود مشغول بودند.
    اکنون که هر دوازده کتاب کاستاندا را با ترجمه‌ی کامل و در قالب کتاب الکترونیک در دسترس علاقمندان قرار داده‌ام، لازم می‌دانم به پرسش‌هایی که در طول سه سال انتشار این کتب در ذهن خوانندگان شکل گرفته، در حد توان پاسخ دهم و البته قصه‌ها و افسانه‌ها را کناری نهاده و تا آنجا که ممکن است، به حقایق در دسترس بپردازم تا معلوم شود آیا در این هزاره‌ی آشفتگی، راهی برای سالکان نونفس یافت می‌شود یا رهایی را فقط باید در خواب و خیال متصور شویم؟

  • درباره‌ی من

    چه بگویم؟ هیچ... در کنج عزلتی عاریه در خرابات جهان، از سیر آفاق و انفس فارغ، مبهوت اقیانوس ژرف کهکشان‌ها، شب‌های اسارت در سیاره‌ی دشمن را با چراغ معرفت روشن نگاه می‌دارم. استاد و حامی فراوان و گوش شنوا نایاب... 

    حافظ و سعدی و خیام و شاهدان قبل از من، بسیار بهتر سخن گفته‌اند:

    زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست، در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

    چیست این سقف بلند ساده‌ی بسیارنقش، زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست...

    ******

    ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز، کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

    این مدعیان در طلبش بی خبرانند، کآن را که خبر شد خبری باز نیامد

    ******

    اجرام که ساکنان این ایوانند، اسباب تردد خردمندانند

    هان تا سر رشتهٔ خرد گم نکنی، کآنان که مدبرند سرگردانند 

    ***

    ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم، از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

    رهرو منزلِ عشقیم و ز سرحد عدم، تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم...